مجنون
روزی مجنون از سجاده ی شخصی گذشت ومرد گفت مگر کوری
داشتم با خدایم راز ونیاز می کردم
مجنون گفت
عاشق بنده ای بودم وتو را ندیدم
تو چطور عاشق خدایی ومرا دیدی
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۱ ساعت 17:23 توسط افق
|
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند